خواهر ادبی‌ام | فروغ فرخزاد (4)

چهار ماه پیش این کتاب نصیبم شده بود. یکراست رفتم صفحه‌ی اولش. نه فهرستی، نه نویسنده‌ای. به سوال دوم که رسیدم تازه دوزاری‌ام افتاد که سر و شکل مصاحبه را دارد. بال درآوردم. برگشتم فهرست را نگاه کردم دیدم بله، مصاحبه با فروغ فرخزاد. او همین‌قدر بهم نزدیکم بوده و خبر نداشتم.
تازه بین خودمان بماند؛ این خط‌ها را که خواندم، احساس کردم یک‌جایی توی همین خانه نشسته:
«وقتی آدم دنیای خودش را در میان مردم و در ته زندگی پیدا کرد آن وقت می‌تواند آن را همیشه همراه خودش داشته باشد و در داخل آن دنیا با خارش تماس بگیرد. وقتی شما به خیابان می‌روید و برمی‌گردید به اتاقتان، چیزهایی از خیابان در ذهن شما باقی می‌ماند که مربوط به وجود شخص شما و دنیای شخصی شماست. اما اگر به خیابان نروید و خودتان را زندانی کنید و فقط اکتفا کنید به فکر کردن به خیابان معلوم نیست که افکار شما با واقعیاتی که در خیابان می‌گذرد هماهنگی داشته باشد. ممکن است در خیابان آفتاب باشد و شما فکر کنید، هنوز تاریک است. ممکن است صلح باشد و شما فکر کنید هنوز جنگ است. این حالت، یک جور عزلت منفی است. نه خود آدم را نجات می‌دهد و نه سازنده است. به هر حال شعر از زندگی به وجود می‌آید، هر چیز زیبا و هر چیزی که می‌تواند رشد کند نتیجه زندگی است. نباید فرار کرد و نفی کرد. باید رفت و تجربه کرد. حتی زشت‌ترین و دردناک‌ترین لحظه‌هایش را. البته نه مثل بچه بچه‌ای بهت زده. بلکه با هوشیاری و انتظار هر نوع برخورد نامطبوعی. تماس با زندگی برای هر هنرمندی باید باشد. در غیر این صورت از چه پر خواهد شد؟»

***
امروز دوباره رفتم سراغ گنجی که چندی پیش به وجودش پی برده بودم. این‌بار با ریزبینی بیشتری. چقدر فروغ خوب حرف می‌زند. چقدر صادقانه کار خودش را نقد می‌کند. مصاحبه‌گر¹ می‌پرسد: «صمیمانه نقدی از کارتان بکنید. در این دفتر که ارائه شده کجاها رضایت هست و کجاها امکان پیشرفت می‌بینید؟»
بعد فروغ می‌گوید: «ها… این سوال جالبیست. می‌دانید عیب کار من در این است که هنوز همه‌ی آنچه را که می‌خواهم بگویم نمی‌توانم بگویم. من تنبل هستم، خیلی تنبل هستم، همیشه از جنبه‌های مثبت وجود خودم فرار می‌کنم و خودم را می‌سپارم به دست جنبه‌های منفی آن… وقتی به کتاب “تولدی دیگر” نگاه می‌کنم، متاسف می‌شوم. حاصل چهار سال زندگی. خیلی کم است. من ترازو دست نگرفته‌ام و شعرهایم را وزن نمی‌کنم. اما از خودم انتظار بیشتری داشتم و دارم.» اینجا که می‌رسم کنار همین جملات می‌نویسم: «کمالگرایی تو خون شاعر است.»
قبل‌ترها احساس خوبی نسبت به کمالگرایی نداشتم. برایم از همان وجوه منفی‌ای که فروغ می‌گفت، محسوب می‌شد. اما حالا دوستش دارم. هنرمند اگر کمالگرا نباشد، پس که باشد؟ به قول فروغ که در ادامه می‌گوید: «یک چند تا شعری هست که نباید چاپشان می‌کردم. من در مورد کار خودم قاضی ظالمی هستم.»
بعد گفتگو به جایی می‌رسد که از هر جمله‌ی فروغ سرمست می‌شوم. آنقدر صمیمانه می‌گوید که انگار خواهر ادبی‌ام دارد حرف می‌زند. آنجا که با عینک قاضی خودش را به تماشا می‌نشیند و می‌گوید: «من سی ساله هستم و سی سالگی برای زن سن کمال است بهرحال یکجور کمال، اما محتوی شعر من سی ساله نیست. جوانتر است. این بزرگترین عیب است در کتاب من. باید با آگاهی و شعور زندگی کرد. من مغشوش بودم، تربیت فکری از روی یک اصول صحیح نداشتم. همینطور پراکنده خوانده‌ام و تکه تکه زندگی کرده‌ام و نتیجه‌اش اینست که دیر بیدار شده‌ام -اگر بشود اسم این حرف‌ها را بیداری گذاشت- من همیشه به آخرین شعرم بیشتر از هر شعر دیگرم اعتقاد پیدا می‌کنم. دوره‌ی این اعتقاد هم خیلی کوتاهست، بعد زده می‌‌شوم و بنظرم همه چیز ساده‌لوحانه می‌آید.»
درنگ می‌کنم. برمی‌گردم دوباره جملات را مزه می‌کنم. من هم تربیت فکری اصولی نداشتم. من هم پراکنده‌خوانی کردم و می‌کنم. من هم تکه تکه زندگی می‌کنم. ولی حالا چه؟ حالا که استادم زنده نیست و حرف‌هایش از بخت خوبم توی کتابخانه‌ام جا خشک کرده، چه کنم؟ به هر حال شاید در این نقطه با فروغ هم‌زیستی بیشتری می‌کنم تا با عباس معروفی که می‌گفت: «واسه‌ی من خیلی هزینه شده. خیلی‌ها وقت گذاشتن. شاملو، سپانلو، گلشیری… باید یه کاری می‌کردم.» (نقل به مضمون)
نوشتن، هر روز نوشتن. در حد مرگ نوشتن. حلقه‌ی ادبی و دوستان هم‌‌نویس. فروند فروند شعر معاصر خواندن و جریان‌شناسی‌ آن. بگذارم نفس چند استاد به طبعم بخورد. مثل فروغ که خودش را در معرض نسیم تند نیما قرار داد. بعد با سهراب و اخوان دمخور شد. من چه کنم؟ من فعلاً همین کارها به ذهنم می‌رسد. لااقل اگر هیچ‌وقت از من چراغ نیم‌سوز درنیامد، فکری به حالش کرده بودم. اگرچه که الان هم صد برابر بیشتر از خودم انتظار دارم و می‌دانم تا بیداری، تولدی دیگر و مرگ‌‌های زیادی در راه است.

 

 

۱. گفت و شنود فروغ فرخزاد با م.آزاد، تابستان ۴۳.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط