بگذارید همین ابتدای کار سخنم را با یک سوال مطرح کنم: “به نظر شما انشای خوب چه انشایی است؟”
فکر میکنم ۲ باور مشترک در مورد انشاهای خوب و معیار وجود دارند که متاسفانه در طرحوارهی بسیاری از دبیران انشا هم جا خشک کردهاند.
یک اینکه انشای خوب انشایی است که پر از آرایههای ادبی باشد مخصوصا اگر موضوع دربارهی بهار، پاییز و باران باشد!
دوم اینکه انتظار داشته باشیم دانشآموز در نوشتهاش نتیجه اخلاقی بگیرد. “پس نتیجه میگیریم که نباید به کسی بدی کنیم…” من اصطلاحِ پای منبر رفتن را برای این مورد بیشتر میپسندم!
بعید میدانم کسی ۱۲ سال درس خوانده باشد اما در مورد باران و بهار چیزی ننوشته باشد. در مورد یک نامهی اداری چطور؟ یا در مورد خاطرات تابستانهی خود؟
یادم است کلاس هفتم که بودم معلم انشایمان گفت بروید کل عیدتان را کتاب کنید. من در تمام ۱۳ روز فروردین منتظر یک اتفاق خارقالعاده بودم که از آن بنویسم؛ اما به جز لحظهی سال تحویل چیز دیگری برایم جذاب و متفاوت نبود. کم کم داشت به روزهای آخر عید نزدیک میشد و نگارش یک کتاب روی دستم مانده بود! با خودم گفتم اگر همینطور دست روی دست بگذارم و چشم به در بدوزم که یک شگفتانه اتفاق بیفتد، باید شاهد نمرهی صفر انشایم باشم؛ آن هم منی که از همان اول میخواستم ثابت کنم نویسندگی در خونم است.
بعد از کلی استرس و چه کنم چه کنم، تصمیم گرفتم از همان روز به بعد، خاطرات روزانهام را ثبت کنم. “فلان جا رفتیم. فلانیها را دیدم. خیلی هم خوش نگذشت، اما نمیتوانستم حرفی بزنم چون مادرم دعوایم میکرد و…” روز موعود فرا رسید. اگر از محتوای کتاب صفر میگرفتم اما از طراحی جلد و صفحهآرایی نمرهی خوبی عایدم میشد. (خب نقاشیام هم بد نبود.)
کتابها را به معلممان تحویل دادیم و تا جلسه بعد صبر کردیم تا ایشان بگویند کدام کتابها ارزش فرستادن به جشنواره را دارند. جلسهی بعد شد. معلممان کمی تامل کرد و هنوز میخواست که دهان باز کند بغلدستیام گفت: «مالِ زهرارو حتما فرستادین!» زیر لب، نه برای اینکه شکستنفسی کرده باشم، اتفاقا برای اینکه میدانستم روزانهنویسیهای یک کلاس هفتمی اصلا چیز جذابی نبوده و نیست، آرام گفتم: «نههه نه بابا.» معلم گفت: «زهرای؟» دوستم فامیلم را گفت. فهمیدم این بنده خدا اصلا نمیدانسته زهرانامی هم در کلاس کتاب تحویل داده. بعد گفت: «نه دو نفر دیگه از بچهها بودن فلانی و فلانی.»
اولین کتابی که صفر تا صدش با خودم بود جایی پذیرش نشد. حتی در نزد معلممان. ایشان حتی یک تشکر خشک و خالی هم از ماهایی که به هر حال زحمت کشیده بودیم کتااااب نوشته بودیم نکردند. نمیدانم راز موفقیت آن دو نفر چه بود اما مطمئنم نویسنده نشدند. (حیفه تشویق!)
برگردیم سر حرف خودمان، از این کلاسهای انشا چیزی درنمیآید. (گل به خودی!) خیلی از دانشآموزان مشکلشان موضوع انشا نیست، آنها در چیز عمیقتری مشکل دارند آن هم اینکه میگویند: «نوشتن برایمان سخت است، یا اینکه وقتی قلم در دست میگیریم مغزمان آچمز میشود.» ژول سالزمن حرف جالبی میزند؛ میگوید: «اگر میتوانید حرف بزنید، پس حتما میتوانید بنویسید.» فکر میکنم مشکل ما معلمها که مثل ویروس به دانشآموزان هم سرایت کرده همین است که میخواهیم از همان خط اول، بدون ایراد و طبق دستور زبان و ادبیات فارسی نوشته باشند. یا مثلا نباید احساسشان را بریزند روی کاغذ و صادقانه فریاد بزنند: «چیزییی به ذهنممم نمیآیددد و وقت داااارد میگذرد…»
سر کلاس “مهارتهای خواندن و نوشتن” در ترم ۵ دانشگاه که بودم، استاد آمد و گفت شروع کنید به نوشتن. ما هم که انتظار این حرکت را نداشتیم کمی به همدیگر نگاه کردیم و دیدیم نه مثل اینکه واقعا باید بنویسیم. بعد از چند سال انشا ننوشتن، این بود جملات آخر انشای من بعد از اینکه همان حال و هوای کلاس و زنگهای پر از استرس انشا را روایت کردم. خوب بود جرئت کردم حرفم را بالاخره سر کلاس استادِ انشا بزنم!
“باز هم همان حکایت همیشگی، تا نگاه میکنی وقت تحویل دادن است. سالهاست پیش از آنکه خوانده شوی، لحظهی عزیمت پرستوی خیالت فرا میرسد.”
من در این جُستار میخواهم راهکارهایی برای جذاب کردن کلاسهای انشا و تمرین انواع مختلف نوشتن در کنار خواندن نمونههای خوب ارائه دهم. خیلی از این راهکارها چکیدهی کلاسهای استاد گرانقدرم، شاهین کلانتری است. (معلم انشایی که از انشا نوشتن بیزار است!) در ادامه با مثال هر کدام را توضیح میدهم.
۱) موضوعات خلاقانه
شما را به خدا بیخیال این دوتا فصل شوید: بهار و پاییز. فصلهای دیگر هم ارزش نوشتن دارند. چرا همیشه باید دانشآموزان، از یک روز بارانی بنویسند؟ باور کنید روزهای آفتابی هم خاطرهسازند.
چند موضوع خلاقانه:
اگر قرار باشد کاری بکنی که به نفع روح تمام آدمیان این کرهی خاکی باشد چه میکنی؟
روحانیترین لحظهی عمرت؟
افکار یک بچهی کنجکاو فامیل را بنویسید.
سناریو یک را کتاب بدهید و بگویید شما اگر جای نویسنده بودید جملات آخر آن را چه مینوشتید.
یکی از بهترین برفبازیهای عمرت؟ چرا بهترین بود؟
۲) شما طرح کلی را بدهید، موضوع را خود دانشآموزان پیدا میکنند
خیلی وقتها ما موضوع میدهیم بعد میگوییم درموردش بنویسید. اما شاید بهتر این باشد که طرح کلی نوشتن به دانشآموزان داده شود بعد هر یک از آنها طبق سلیقهی خودشان موضوع را انتخاب کنند. مثلا طرح “غافلگیری در متن”
(نمونهی غافلگیری در متن را اینجا بخوانید)
نمونهی خلاقانهی دیگر میتواند “فلان چیز در فلان دقیقه باشد”
مثلا نویسندگی در ۲۰ دقیقه
آشپزی در ۴ دقیقه
برونگرایی در ۲ دقیقه
این موضوعات به خاطرهنویسی هم پیوند میخورند.
۳) از نامهنگاری غافل نشوید
از دانشآموزان بخواهید به افراد مختلف نامه بنویسند. راستی فراموش نکنید در این نوع از نوشتن گاهی حرفها خصوصی میشود. میتوانید داوطلبانه از دانشآموزان بخواهید نوشتههایشان را بخوانند.
موضوعات پیشنهادی:
کاش معلمم میدانست (نامهای به معلمتان بنویسید. بهتر که با همین جمله شروع شود)
نامه به آدمی که قرار است بعدها وارد زندگیتان شود (یک روز بدون اینکه تو را بشناسم انتظارت را میکشیدم، مثلا این جمله میتواند سرتیتر نامه باشد؛ ضمن اینکه برای دانشآموزان متوسطه دوم موضوع جذابی است)
۴) روزانهنویسی
اگر دانشآموزی مثل بنده برایتان از اتفاقات روزش نوشت آن را کم اهمیت جلوه ندهید. مثلا موضوعِ ” یک روز عادی من چگونه میگذرد” برای این نوع از نوشتن خوب است.
بخشی از کتاب روزها در راه، نوشتهی شاهرخ مسکوب:
“امروز صبح حالم خوب نبود، گیتا غزاله را بیدار کرد و برد مدرسه، در خواب و بیدار صدای غزاله را میشنیدم مثل صدای پرندهها بود در صبح بهار. صدای سبز، روییده و تُرد و نازک، بازیگوش، بیخیال. سال ۱۳۴۲ یک روز، اولهای اردیبهشت صبح با صدای مامان از خواب بیدار شدم میگفت جان، جان! به گنجشکها میگفت، خودش از جیکجیک آنها بیدار شده بود…” روزها در راه ۱۹۸۵/۰۴/۱۴
بخشی از کتاب سوگ مادر، نوشتهی شاهرخ مسکوب:
“ما صبح جمعه [به سوی شمال] راه افتادیم، پس از چند سال اول بار بود که بدون مامان به کنار دریا میرفتیم. در راه من و مهرانگیز بیشتر خاموش بودیم. هر دو به یک چیز فک میکردیم ولی هیچ کدام به روی همدیگر نمیآوردیم. جای او عجیب خالی بود. غیبت دائمی و بیدرمان او قلبمان را خالی کرده بود. امسال خانهخانم به جای او آمده بود ولی تفاوت آن مرده با این زنده از زمین تا آسمان است. البته برای من و مهرانگیز آن مرده از این زنده هنوز بسیار زندهتر است.” ۱۳۴۳/۰۴/۱۴
۵) خاطرهنویسی
این موضوع برای خیلی از ماها آشناست. پس سریعا سراغ اصل مطلب میروم. چند خاطرهنویسی با موضوعات جدید:
خاطرهی اولین باری که حس موفقیت داشتید.
خاطرهی اولین باری که خواهرزاده یا برادرزادهتان به شما گفت خاله یا عمه.
خاطرهی مسافرتی که بهتان خوش نگذشت.
یکی از خاطرات طنز خواهر یا برادر بزرگترتان از دانشگاه یا سربازی. (اگر بچهی اول هستید از خاطرات طنز مادر یا پدرتان بنویسید.)
۶) جُستارنویسی (essay)
این بخش سختترین بخش برای توضیح است. جستار در یک کلام به نوشتههای کوتاه غیرداستانی گفته میشود. یکی از تفاوتهای اصلیاش با مقاله این است که در جستار خاطرات و تجربهها و دیدگاههای نویسنده در آن آورده شده است.
پیشنهاد من برای این بخش این است که در کلاسهایتان متنهایی از جستارنویسانی همچون شاهرخ مسکوب، محمد قائد، میشل دو مونتنی (پدر جستارنویسی) بخوانید.
معرفی چند کتاب جستار خوب:
“جستارهایی در باب عشق” اثر آلن دوباتن
“فقط روزهایی که مینویسم” اثر آرتور کریستال
“دفترچهی خاطرات و فراموشی” اثر محمد قائد
۷) داستان کوتاه
پیشنهاد من برای این بخش هم خواندن چند داستان کوتاه خوب است. البته اگر سطح کلاستان بالاست میتوانید از بچهها بخواهید داستان کوتاه هم بنویسند.
معرفی چند داستان کوتاه خوب:
“داش آکل” و “عروسک پشت پرده” اثر صادق هدایت
“آخرین برگ” اثر اوهنری
“شرطبندی” اثر آنتوان چخوف
همچنین داستان کوتاههای محمدرضا سرشار و هوشنگ مرادی کرمانی هم بسیار خواندنی است.
۸) کاریکلماتور
کاریکاتور + کلمات= کاریکلماتور
برای این بخش به آوردن مثال اکتفا میکنم تا بهتر متوجه شوید. میتوانید از این نمونهها و نمونههایی که دانشآموزان با خلاقیت خودشان خواهند نوشت برای موضوع انشاهای بعدیشان استفاده کنید. یا اینکه همین جملات در انشاهایشان مورد استفاده قرار بگیرد؛ مخصوصا در نوشتههای طنزگونه.
چند نمونه کاریکلماتور از کتاب “یادماندههای یک مغز خسته” نوشتهی حمید شاد:
برای اینکه نیفتد همیشه خودش را میگرفت.
ترس برم داشت و یکراست برد دیوانهخانه.
میان تمام بافتنیها، خیالبافی را ترجیح میدهم.
برای اینکه چیزی را از قلم نیندازم، اصولا دست به قلم نمیبرم.
مدتی است که زندگیام را راه میبرم که هوا بخورد.
چند نمونه از یادماندههای مغز خستهی بنده:
از خر شیطان که چه عرض کنم، از بنز او هم پایین نمیآمد.
مرا ببخش، دوست داشتم تمام نبودنت را بغل کنم، دستهایم به هم نرسید.
آنقدر سرم را توی کتابها کردم که غرقشان شدم.
تنِ ناامیدی سبز فسفری کن، بگذار در خجالتِ خودش بماند.
پای احساسم در رفت وقتی که گفتی: سرت سلامت.
۹) از دانش آموزان بخواهید جملات ناب و قشنگی که میخوانند یا از نوشتهی دوستانشان میشنوند را یادداشت کنند
این کار میتواند باعث پربارتر کردن نوشتههایشان شود، ضمن اینکه دانشآموزان سعی در آفرینش جملات سوهانکاری شده دارند وقتی که ببینند جملهشان در نوشتهی دوستشان به کار گرفته شده است. جملات قصار کم نیست، گاهی بخواهید خودشان جملهی قصار تولید کنند! بعد همانها را بعد از هر نوشته روی تخته بنویسید تا آخر جلسه، چندین جملهی نابِ درخور شنیدن داشته باشید.
من خودم در یادداشتهای گوشیام یک بخش را به همین نقلقولها اختصاص دادهام:
نویسنده بودن چه فایدهای دارد اگر نتوانید شمار زیادی از مردم را بیازارید! (نورمن میلر)
شخصی که دربارهی خود و زمان خود مینویسد تنها کسی است که راجع به همهکس و همهی زمانها مینویسد. (جرج برنارد شاو)
حضرت آدم تنها کسی بود که وقتی چیز جالبی میگفت، مطمئن بود که کسی قبل از او چنین چیزی نگفته است. (مارک تواین)
اصلا دوستی برای همین بود. برای گم نشدن در برهوت جهان (گیتا گرگانی)
هزار کوه گرت سد ره شوند، برو (پروین اعتصامی)
۱۰) از تشبیه برای انتقال مفاهیمی که دوست دارند به زبان ساده برای دیگران بیان کنند، استفاده کنند
این کار باعث پیوند زدن مفاهیم به ظاهر بیربط به یکدیگر میشود همچنین تمرین خوبی برای تقویت خلاقیت در دانشآموزان است. مثلا ساختن فهرستی از تشبیهها میتواند کمککننده باشد:
عشق مثل قابلمه است زیرا…
زندگی مثل رستوران است، یعنی…
خاله بودن مثل افطاری است…
۱۱) یک شخصیت بسازید. چند صفحه از خاطرات این شخصیتی که ساختهاید چگونه میتواند باشد؟
مثلا از دانشآموزان بخواهید که ویژگیهای زبانی خاصی را هم به شخصیتشان بدهند. حتی آن شخصیت میتواند اشکالاتی در ادای کلمات یا شکل دستوری جملات داشته باشد! (از غلطنویسیشان نترسید، خلاقیت همین چیزها را میطلبد دیگر) مثلا خاطراتِ “سیری که سینهایش میزند”.
کتاب “خاطرات خون آشام عاشق” نوشتهی فرهاد حسن زاده، خاطرات بامزهی پشهای است که عاشق میشود و به طور خاصی صحبت میکند:
۱۲) متمایزنویسی
از دانشآموزان بخواهید از موضوعات رندوم متفاوت بنویسند. موضوعاتی مثل: خوشبختی، از دست دادن، توجه، تردید، غم و… مثلا کدام جنبه از عشق را نویسندههای دیگر به آن توجه نکردهاند؟ شما از آن بنویسید.
مثلا تلاش من برای اینکه تهدیگ سیب زمینی را ترد و زعفرانی دربیارم با موضوع عشق ارتباط دارد!
۱۳) اگرنویسی
از دانشآموزان بخواهید چندتا اگرِ خوب مثال بزنند. بعد آیندهی پس از آن اگرها را بنویسند. برای اینکه ذهنشان راه بیفتد چند مثال میآورم:
اگر به مدت یک ماه آدم امیدوارتری بودم.
اگر میتوانستم کتابهای زبان اصلی بخوانم.
اگر احمقها برتر بودند.
اگر اینترنت برای یک سال در جهان قطع میشد.
اگر شبها که ما میخوابیدیم، آقا پلیسه هم میخوابید!
۱۴) چرانویسی
این بخش هم مثل بخش بالا نیازمند همکاری خود دانشآموزان است. از آنها بخواهید فهرستی از چراهایی که دغدغهشان است را تهیه کنند و درموردش بنویسند.
چرا ادبیات؟
چرا میخواهم نویسنده شوم؟
۱۵) بازنویسی حکایت
در این بخش میتوانید از “گنج حکمت” های کتاب فارسیشان استفاده کنید و از آنها بخواهید به حکایتها شاخ و برگ بدهند بدون اینکه پیام حکایت را تغییر داه باشند.
همچنین آوردن کتاب بوستان یا گلستان سعدی سر کلاس و خواندن یک حکایت از آن و سپس پرداختن به بازنویسی آن میتواند برای دانشآموزان جذاب باشد.
۱۶) ادامه دادن یک نوشته، ایدهی خوبی است
یا خودتان صحنهای را خلق کنید یا از داستانها و کتابهای دیگر کمک بگیرید. این بخش به میزان مطالعه شما بستگی دارد. برای مثال متن زیر را ادامه دهید:
پسربچهای با لبهای سرخ و لبان ترکخورده با گوشهی پیراهم نازک آبیاش دماغش را گرفت و اشکهایش را فرو داد و اخمی کرد. او با دلنگرانی نگاهش را از در پارک برنمیداشت…
همچنین میتوانید از همهی دانشآموزان بخواهید چشمانشان را ببندند، سپس برای مثال شما همین متن بالا از رو بلند و رسا بخوانید و بعد برای ادامه دادن آن، نام دانشآموز را صدا بزنید تا او یک جمله به آن بیفزاید. میتوانید صدایشان را ضبط کنید تا درنهایت جملات را کنار هم بچینید و یک متن کامل داشته باشید. چه بسا میتوانید همان را سرکلاس نقد کنید.
۱۷) تکرار یک عبارت در اول هر سطر
این نوع از نوشتن بیشتر به کار دلنوشته میآید. در این زمینه میتوانید توانایی آرایهپردازی دانش آموزان را بسنجید.
مثلا شروع نوشته با جملاتی همچون:
هوسی دارم…
از همان روز که…
مرا ببخش…
اگر کمی بیشتر میماندی…
۱۸) نظرتان در مورد این یک جمله یا این بیت شعر چیست؟
از دانشآموزان بخواهید نظر خود را در مورد جملات قصاری که قبلا به آن اشاره کردیم یا نقلقولهای معروف مثل این سخن از نیچه که “دردی که من را نکشد، قویترم میکند” بنویسند. آیا واقعا دردی که ما را نکشد، قویترمان میکند؟ مثلا کودک پرورشگاهی دردش او را قویتر میکند وقتی هیچ وقت نفهمد استعدادش چیست؟ وقتی هیچ وقت نفهمد پدر و مادرش چه کسانی هستند درحالی که میتوانست در خانوادهای آرام و محیطی امن به آرزوهایش برسد؟ این روش تفکر انتقادی بچهها را هم تقویت میکند.
۱۹) نقدنویسی
یک فیلم، پادکست یا کتاب به دانشآموزانتان معرفی کنید و از آنها بخواهید تا جلسهی بعد در نقد آن یک یادداشت کوتاه یک صفحهای بنویسند. این کار باعث تقویت تفکر نقادانهی آنها میشود و آنها را در دیدن، شنیدن و خواندن باسلیقهتر و حرفهایتر میکند. چه خوب که شما هم با دانشآموزانتان نقد بنویسید.
۲۰) تصویرنویسی
عکسی را روی پرده به نمایش بگذارید و از دانشآموزان بخواهید در مدتی معین برای آن داستان یا یادداشتی کوتاه بنویسند.
این فهرست همیشه در حال تکمیل شدن است.
آخرین نظرات: