ادبیات چه فایده و اهمیتی دارد؟ 10 دلیل ساده اما مهم

“روزی که قرار بشود بشر در کوپه درجه یک سفر کند، ادبیات در واگن کالا، دخل دنیا آمده است…” گابریل گارسیا مارکز

اولین بار بحث اهمیت ادبیات سر یکی از کلاس‌های دانشگاه برایمان باز شد. استاد همان اول گفت می‌دانم این داستان برای سن شما نیست اما می‌توانید سر کلاس برای دانش آموزانتان تعریفش کنید. شکست‌نفسی می‌کردند؛ زیرا دقیقا در دل این داستان یکی از بدیهی‌ترین اهمیت‌های ادبیات نهفته بود.
داستان چه بود؟
روزی روزگاری، خانواده‌ای خرگوش در جنگلی زندگی ‌می‌کردند. زمستان درحال فرارسیدن بود و خرگوش پدر بین فرزندانش برای تهیه آذوقه تقسیم کار کرد. یکی گندم جمع می‌کرد. یکی علوفه. یکی برای خانه سقف می‌ساخت و همینطور کار ادامه پیدا می‌کرد. تا اینکه خرگوشی که بچه‌ی آخرهم بود به پدرش پیشنهاد داد که بگذارد او کتاب بخواند. بقیه خواهر و برادرهایش در حال کار کردن بودند اما این بچه‌ی سوگلی کتاب می‌خواند. زمستان که شد هم جایشان گرم بود هم غذایشان آماده و داغ. دور هم در سکوت نشسته بودند تا اینکه پدر گفت: «حالا چه کار کنیم؟» خرگوش کوچک بلند شد و گفت: «من برای سرگرمی‌تان برای کل زمستان قصه دارم!»

اهمیت ادبیات؟ ادبیات چه فایده‌ای دارد؟

۱) با ادبیات سرگرم می‌شوید
بدیهی‌ترین اهمیت ادبیات سرگرم‌کننده بودن آن است. از داستان بالا دقیقا همین ویژگی برداشت می‌شود. ادبیات ما را از بیهودگی نجات می‌دهد و سرگرمی‌ای مفید برای تمام سنین است.
یادم است در شب یلدای سال سوم کارشناسی‌ام در خانه‌ی خاله‌ام کنار هم جمع شده بودیم. یک دفعه گفتند شروع کنیم فال حافظ بگیریم. حالا چه کسی فال حافظ بگیرد؟ مشخصا فردی که اینجا ادبیات می‌خواند. میکروفونِ دایی‌ خوش‌صدایم را دادند دستم و گفتند از یک طرف شروع کن به فال گرفتن و از رویش برایمان بخوان. یک ساعتی وظیفه‌ی گرم کردن مجلس بر دوش شانه‌های لرزانم افتاده بود. قبل‌ترها از این کارها نکرده بودم. ترسِ اشتباه خواندن از روی خطِ نستعلیق شکسته‌ی دیوان حافظ، باعث شد که همان اول بگویم: «فقط دو بیت اولشو می‌خونمااا.» بقیه قبول کردند و بعدش فهمیدم سه خط فال پایین خیلی بیشتر از ابیات حافظ برایشان اهمیت داشته.
بعد از آن شب که همان یک ساعتش اندازه‌ی ۱۰ ساعت برایم گذشت، مادربزرگم بعد از ۲۰ سال نوه داشتن به من گفت: «فکر نمی‌کردم اینقدر خوش‌صحبت باشی!» خندیدم. اگر خوش‌صحبت هم نبودم، آن لحظه خوش‌صحبت شدم. این هم یکی از فواید ادبیات برای من: خوش‌صحبتی.

 

۲) با ادبیات، منظور آدم‌ها را بهتر درک می‌کنید
بیشتر متوجه منظور افراد می‌شوید یا به عبارتی کمتر دچار سوء تفاهم می‌گردید. من فکر می‌کنم ادبیات هیچ جای جهان به اندازه‌ی ادبیات ما جای نصیحت نداشته باشد. وقتی سخن بزرگان و حکایات حکیمانمان را می‌خوانیم بیشتر گوش‌مان بدهکار حرف‌های حساب می‌شود. کمتر اشتباه می‌کنیم و مشاورهای بهتری برای دیگران هستیم چون قدرت درکمان افزایش یافته است. دوپهلو بودن حرف‌ها را هم متوجه می‌شویم و خودمان تصمیم می‌گیریم چگونه برداشت کنیم. میرجلال‌الدین کزازی از ایهام به عنوان “پندارخیزترین و هنری‌ترین آرایه درونی” یاد می‌کند. به نظرم فهمیدن آرایه‌هایی همچون ایهام، ابهام، دو رویه (ذووجهین) خیلی در این زمینه به ما کمک می‌کند.
به این مثال‌ها توجه کنید:

  • خانه‌هاشان بلند و همت پست؛
    یا رب! این هر دو را برابر کن!

«سخنور به آفرین (دعا) خواسته است که همت کسان مانند خانه‌هایشان بلند شود؛ یا به نفرین، آرزو برده است که خانه‌هایشان همچون همتشان پست شود؟!»

زیباشناسی سخن پارسی، بدیع، اثر میرجلال‌الدین کزازی

دوگانگی یا ابهام این را شما بیابید:
گفتم که: «یکی بوسه زنم بر دهنت؛

اندر دهنم بود که زد بر دهنم

 

۳) ادبیات تعصبات افراطی و گاردهای شما را می‌شکند
به بیانی راحت‌تر، ادبیات شما را نرم می‌کند. این مورد با مورد بالا بی‌ارتباط نیست. وقتی داستان‌های مختلف می‌خوانید، وقتی شخصیت آدم‌ها و سرنوشتشان را می‌فهمید، کمتر سخت می‌گیرید. هم به خودتان هم به دیگران. یاد می‌گیرید هر کسی در این دنیا در حال دست و پنجه نرم کردن با رنجی است که ممکن است شما از آن بی‌خبر باشید. به نظر من حداقل داستان‌های آدم‌ها، ارزش احترام گذاشتن به آنها را دارند. ادبیات شما را مودب‌تر می‌کند؛ مخصوصا وقتی یاد می‌گیرید سرتان را جلوی حرف‌های کسی که ارزش شنیدن دارند خم کنید. (خودتان را در حال کتاب خواندن تصور کنید)

 

۴) با ادبیات می‌توانید مکالمات روزمره‌تان را زیبا و عمیق کنید
مثلا به جای اینکه به کسی بگویید “نرو” مثل کاظم بهمنی بگویید:
روح برخاسته از من ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم می‌میرم
یا به جای اینکه با حالت نیش‌داری به کسی بگویید “خبری از ما نمی‌گیری!” مثل جناب سعدی بگویید:
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
یا مثلا کسی به شما گفته که عاشق شدن از تو بعید بود، در جوابش می‌توانید بگویید:
بسیار می‌گفتم ‌‌که دل با کس نپیوندم ولی
دیدار خوبان اختیار از دست دانا می‌برد
البته این‌ها بسیار به شرایط و فرد موردنظر بستگی دارد. هشدار: استفاده‌ی نابه‌جا تنها باعث سوژه شدن است!

 

۵) با ادبیات می‌توانید عاشقانه عاشقانگی کنید
اصلا ادبیات سر تا پایش عشق است و عشق است. ببینید سعدی چقدر زیبا هم حرفش را می‌زند هم دلبری‌اش را می‌کند:
ای یار ناسامان من، از من چرا رنجیده‌ای؟
وی درد و ای درمان من، از من چرا رنجیده‌ای؟

گر من بمیرم در غمت خونم بُتا بر گردنت
فردا بگیرم دامنت، از من چرا رنجیده‌ای؟
یا آنجایی که سعدی می گوید “ما نیز هم بد نیستیم” خودتان دیگر می‌دانید کجا استفاده‌اش کنید!
ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی
وز هر که در عالم بهی ما نیز هم بد نیستیم
گفتی به رنگ من گلی هرگز نبیند بلبلی
آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم
یا در وصف تمایز معشوق از سایرین مثل فیض کاشانی بگویید:
حور ار چه دارد دلبری اما تو چیزی دیگری
داند پری افسونگری اما تو چیزی دیگری
مهر ار چه شد گرم وفا ماه ار چه شد محو صفا
حور ار چه شد غرق حیا اما تو چیزی دیگری

 

۶) ادبیات بلد باشید، کارتان زودتر راه می‌افتد!
یا حداقل کمتر لَنگ بقیه می‌ماند. البته این با چرب‌زبانی فرق می‌کند. به کار بردن ادبیات درست در جامعه هم به سلامت جامعه کمک می‌کند، هم از شما فرد مورد اعتمادتری می‌سازد. به عبارتی مردم جور دیگری روی شما حساب باز می‌کنند.

یوسا می‌نویسد: «جامعه‌ای که ادبیات مکتوب ندارد حرف‌هایش را با دقت کمتر و غنای کمتر و وضوح کمتر بیان می‌کند… این جامعه دچار زبان‌پریشی است.»

 

۷) ادبیات ما را با هم پیوند می‌دهد
ادبیات زبان مشترک همه‌ی ماست و در ناخودآگاه جمعی‌مان جا دارد. به نظرم دوران “حیوان ناطق” ارسطو سر آمده؛ حالا باید به دنبال اثبات نظریه‌ی “حیوان قصه‌گو” باشیم. ادبیات ارتباطات ما را وسیع‌تر و عمیق‌تر می‌کند.
برای مثال اهمیت قصه زمانی مشخص می‌شود که تولیدکننده‌ی محتوایی به جای جملات کلیشه‌ای قصه‌ی خودش را در معرفی محصولش بیان می‌کند. امروزه این محتواگر بی‌شک از سایر هم‌مسیرانش موفق‌تر است.

دنیا تقسیم شده بین کسانی که بلدند قصه بگویند و کسانی که آن را بلد نیستند. رضاعلامه‌زاده

 

۸) با ادبیات به جای زیستن یک زندگی، چندین زندگی را زیست می‌کنید
چرا کتاب می‌خوانی؟
چون این دنیا برایم کافی نیست.
شما فقط نقش اول داستان زندگی‌ خودتان نیستید. می‌توانید با شخصیت‌های کتاب بشکنید، بخندید، درس بگیرید، از جا برخیزید و قهرمان شوید بدون آنکه نوری در واقعیت رویتان تابانده شود. شما در آن‌ها زندگی می‌‌کنید اما قرار نیست در پایان داستان بمیرید. درواقع ما با ادبیات نامیرا می‌شویم.

ادبیات این توانایی را دارد که یک زندگیِ کامل را در پانصد صفحه خلاصه کند. ادبیات، میدان دید یک نسل _یا نسل‌ها_ را برای ما به تصویر می‌کشد و این کار را فقط با خواندن صفحات یک کتاب میسر می‌‌کند. رونالد بی. توبیاس

 

۹) ادبیات در فهم‌ مطالب دیگر کمکتان می‌کند
اگر زبان و ادبیات ندانید در درک مفاهیم فیزیک، ریاضی، جامعه، روانشناسی و علوم مختلف دچار اشکال می‌شوید. تصور کنید نتوانید از روی جملات بخوانید، یا می‌خوانید اما نمی‌فهمید. خب دانش این علوم چه فایده‌ا‌ی برای شما دارد؟ یا مثلا مدرسی که نمی‌تواند با ادبیات درست و مرتبط، مفاهیم فیزیک رابه شما انتقال دهد؟ آنگاه چه اتفاقی می‌افتد؟
به قول معروف ادبیات بحرالعلوم است. مادر تمام علوم است. احترام مادر هم واجب است دیگر!

 

۱۰) ادبیات به تربیت فرزندانتان کمک می‌کند
جایی می‌خواندم از انیشتین پرسیده بودند: «چه کار کنیم تا بچه‌هایمان دانشمند شوند؟» انیشتین گفته بود: «برایشان قصه بخوانید.» گفته بودند: «مثل اینکه درست متوجه نشدید، گفتیم دانشمند نه نویسنده!» او گفت: «گفتم که، برایشان قصه بخوانید.»
بهتان قول می‌دهم ادبیات فارسی چه در قرون اولیه چه در دوره‌ی معاصر برگ برنده‌ی تربیت نسل‌هاست. مقایسه‌اش با شما: کودکی که گلستان سعدی یا شاهنامه‌ی مخصوص کودکان خوانده با کودکی که تمام فعالیت فکری‌اش بازی‌های کامپیوتری است، یکسان حرف می‌زند؟ یکسان رفتار می‌کند؟ یکسان فکر می‌کند؟

 

 

فهرست در دست تکمیل است

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط