در ستایش نویسندگی

من تاکنون نویسنده‌ای را ندیده‌ام که عزیزان زندگی‌اش حامی‌اش باشند و بگویند آفرین آفرین ادامه بده تو نویسنده‌ی بزرگی خواهی شد! اصلا برای نویسنده‌ی بزرگ شدن باید پیه بدترین نقدها و زخم زبان‌ها را بر روحت بمالی. اگر نه که چه چیز در چنته خواهی داشت تا غلیانِ احساسات را بریزی روی کاغذ؟
به نظر من نویسندگان و حتی شاعران بزرگ مطرودترین و تنهاترین افراد دنیایند. درجایی که می‌بایست شنیده می‌شدند شنیده نشدند و به اجبار در پیچی از تاریخ، تنها خوانده شدند. اما آن هم نه توسط کسانی که می‌بایست آن کلمات به گوششان می‌رسید، اما نه در همان لحظه‌ای که همه چیز دست به دست هم دادند که زبانشان از حرکت با‌یستد. صبر پیشه کردند و فهماندند اگرچه با یک گل بهار نمی‌شود، اگرچه یک جفت گوش صدایت را نشنیدند، اما بهشتی در انتظار توست! با همان یک گلی که نگهش داشتی برای روز مبادا. برای روزی که چیزی بیشتر از بهار می‌خواستی.
و حالا اگرچه در جایی دیگر از این کهکشان ایستاده‌ای، اما کلماتت ردِ پای تو را بر ساحلِ زندگی حک کرده‌اند. پا جای اسطوره‌ها نهاده‌ای و این اگر بهشت نیست پس چیست؟ بهشت اگر الهام‌بخش بودن نیست پس چیست؟ هنر و حرفه‌ای که تو را به بهشت رهنمون می‌سازد، با هر کلمه‌‌ای هم به یادت می‌آورد که ما تو را در سختی آفریدیم. این را دیگر خودم می‌گویم که تو به قدر وسعت سختی‌ نکشیده‌ای، بلکه بیشتر از آن! روحت عرق کرده و شعور از لبه‌های آن بیرون زده است؛ بیا و بکارش در جهان واژگان. دیگران کاشتند اما تو زخمش را چیدی، بیا این بار تو بکار تا دیگران مرهمش را بچینند.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط