من باب نوشتن

یخی که بی‌موقع باز می‌شود

مرا کشان کشان به هال می‌برد. روی صندلی‌های چوبی می‌نشینیم. گالری‌اش را باز می‌کند و شروع می‌کند به خواندن. گوش می‌دهم. بین گوش دادن به

ادامه مطلب »
زنگ ادبیات

چرا ادبیات؟

اگر پای خالی‌بندی‌ام نمی‌گذارید باید بگویم اصلا اولین جمله‌ای که در زندگی‌ام گفتم این بود که “من می‌خواهم معلم شوم.” حالا تقریبا شده‌ام. نیمی دانشجو‌ام،

ادامه مطلب »
من باب نوشتن

دانشجوی درس عشق (ادبیات)

می‌ترسم. می‌ترسم شاهدِ پر کشیدن استادانِ ادبیات بیشتری باشم. امروز “معروفی” رفت؛ دیروز “ابتهاج” پر کشید. حالا خودم را سرزنش می‌کنم چون به رفتن م.سرشک

ادامه مطلب »
من باب نوشتن

در ستایش نویسندگی

من تاکنون نویسنده‌ای را ندیده‌ام که عزیزان زندگی‌اش حامی‌اش باشند و بگویند آفرین آفرین ادامه بده تو نویسنده‌ی بزرگی خواهی شد! اصلا برای نویسنده‌ی بزرگ

ادامه مطلب »
کسی را می‌خوانید که از دو جهان موازی ادبیات و نویسندگی، کلمات را به هم گره زده تا برگ سبزی باشد برای فهم درویشانه‌اش از زندگی یا شاید تحفه‌ای برای قدری با هم بودن، با هم خواندن، با هم نوشتن…